امیر مهدی رو به پسر برادرم دایی به من جایزه میدی؟ آره، باید قرآن بخونی. تو با دستپاچگی بلند خواندی: قل هو الله الرحیم دایی بهت بادکنک داد، گفتی :پس آبجیم چی قربون قلب مهربونت برم که همه جا به فکر آبجی هم هستی . ...
برا عید دیدنی خونه داداشم رفتیم. داداشی تازه از قم رسیده بودن ، در حال جابه جا کردن بعضی وسایل بودن. امیرمهدی :سلام دایی جون عید شما مبارک. دایی: عید تو هم مبارک عزیزم میشه اول بیای عیدی منو بدی، بعد این تانکرو جا به جا کنی. شیرین زبون مادر الهی زنده باشی. ...
به اتفاق امیرمهدی جونی به سالن ورزشی رفتیم. امیر : چرا دوچرخه منو نیاوردی؟ من :اجازه نمیدن ، چمن خراب میشه. امیر : مسئولش کجاست؟ خودم ازش اجازه می گیرم. من : اون هنوز نیومده امیر : آقا رو دیدم، بیا بگو: پسرم دوچرخه بیاره؟ من :باهات میام. خودت بگو امیر :آقا اجازه میدین من دوچرخه بیارم ؟ آقا : دوچرخه ات چه اندازه است ؟ امیر :کوچولو،اندازه قدم بعد گفتی:آقا من مرداد تولدم بوده مامان همه رو دعوت کرده بهم کادو دادن. ...
چند وقت قبل دختر خواهرم مریض و چند روزی در بیمارستان بستری شد.من به بچه ها گفتم برای سلامتی اش دعا کنید. فاطمه زهرا : من اینقدر برا زینب دعا می کنم . من :اینقدر چند تاست؟ اینقدر خیلیه اگه دو تا دعا کنم بچه خوب نمیشه مریض می مونه.
سلام ما به فاطمیه سلام ما به یاس کبود سلام ما به در سوخته سلام ما به پهلوی شکسته سلام ما به حامی ولایت سلام ما به مادر امامت سلام ما بر سرور زنان عالم سلام ما بر مادر زینبین سلام ما بر مادر حسنین سلام ما بر مادر جمع شهدا سلام ما به حضرت فاطمه (س) سلام ما بر صاحب عزای فاطمه (س) سلام ما بر قامت دلربا ان شاالله در زمره شفاعت شدگان درگاهش قرار بگیریم. ...